کودک من دنیای من

خرید سیسمونی با مامانی جون و خاله جونها

دختر قشنگم دیروز مامانی و خاله جونها با دخترهات پگاه جون و رها جون اومدن دنبال من و با همدیگه رفتیم بازار برای خرید سیسمونی من که خیلی خوشحال بودم و خیلی بهم خوش گذشت ولی خیلی دور زدیم میخاستیم بهترین خرید رو برای کوچولو نازم انجام بدیم خیلی راه رفتیم و خسته شدیم ولی اشکال نداشت ارزش داشت دختر قشنگم انشا الله  بعدا به سلامتی از وسائلت استفاده کنی از قدم خیر شما ما تونسته بودیم مغازه بخریم و بابائی قول داده بود هممون رو شام ببره بیرون بعد از خرید رفتیم خونه وسائلت رو گذاشتیم تو اتاقت و بابائی رو برداشتیم و رفتیم شام البته خاله مهین ما رو بردن برای خوردن کله پاچه البته خودشون هم حساب کردن خلاصه خیلی خوش گذشت کاش خودت هم کنارمون بودی گلم ب...
25 تير 1394

تقدیم به پرنسس ناز مامان

تو آمدی و خدا خواست که دخترم باشی و بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی خدا به من خندید و استخاره زدم گفت کوثرم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که توباغ صنوبرم باشی تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم باشی بیا که روی لبت باغ یاس میرقصد بیا گلم که خدا خواست دخترم باشی تو آمدی و خدا خواست از همان اول  تمام دلخوشی روز آخرم باشی ...
15 تير 1394

مراسم شب احیا 19

عزیز دل مامان دیشب با بابائی تصمیم گرفتیم بریم مراسم شب احیا اول گفتیم بریم پابوس امام رضا اونجا باشیم ولی  چون حرم  این شبها خیلی شلوغه نگران شدیم نکنه برای من مشکلی پیش بیاد پس با بابائی رفتیم مسجد صدا و سیما اونجا برای اولین بار شما صداهای بلند میکروفن رو میشنیدی و خیلی بیقراری میکردی خلاصه دعای جوشن کبیر که تموم شد زنگ زدم به باباجون گفتم من خیلی اذیتم و اونم سریع گفت بیا پائین که بریم خونه و جات خالی ساعت 11/5 شب برگشتیم خونه و بقیه مراسم و قرآن به سر رو تو خونه جلو تلوزیون انجام دادیم انشا الله سال دیگه برا پرنسس نازم یک لباس مشکی میگیرم و سه نفری با هم میریم حرم شب احیا رو اونجا میمونیم ...
15 تير 1394

خرید ست کالسکه دختر نازم

دیروز عصر به بابائی زنگ زدم نزدیک اذان بود همینجوری بهش گفتم موافقی کارت رو زودتر تعطیل کنی بریم سرویس کالسکه کریر دخترم رو بگیریم گفت بریم وقتی رسیدم دیدم دم در منتظر ما واستاده سریع سوار ماشین شد تو اون ترافیک و گرما و با وجود اینکه روزه داشت رفتیم فروشگاه و یک رنگ خوشگل سرویس انتخاب کردیم و منتظر موندیم تا یک  سرویس خام از انبار آوردن و جلو خودمون بستنش اسکلت فلزی جدا بود و تمام قسمتهای پارچه ای جدا سر هم کردنش خیلی طول کشید و اذان رو گفتن و بابائی منتظر شد بلاخره وسایل رو تو ماشین گذاشتیم و راه افتادیم رفتیم خونمون من سریع لوازم افطار رو آماده کردم چون از افطار نیم ساعت گذشته بود و بابائی نشست با آرزوی سلامتی برای من و شما دختر نازم...
10 تير 1394

اولین مهمانها

عشق مامان دیروز عصر با خیال راحت وسط حال خوابیده بودم که دیدم در خونه در میزنن منم گیج و منگ پاشدم درو باز کردم دیدم خاله مهین و بچه هاش با متین اومدن خونمون دخترا مثل برق پریدن تو اتاق شما و بلاخره اولین نفرهایی بودن که اتاق ناز دخترم رو دیدن کلی عکس و فیلم هم گرفتن و کلی ذوق کردن منم حسابی کیف میکردم ...
9 تير 1394

لوازم اتاق دخترم

عزیزم یک مقدار لوازم برات گرفتیم چیدیم تو اتاقت میخام عکس بعضیهاشون رو برات بزارم خودم که خیلی دوست دارم امیدوارم شما هم دوست داشته باشی اولین مورد که خیلی دوست دارم گهواره برقیت هست خودش در سه حالت تکون میده و 5 تا موسیقی طبیعی داره مثل صدای پرنده ،صدای باد ،صدای بارون ،صدای جیرجیرک، صدای آب حدود 25 تا هم موسیقی کلاسیک داره آهنگای آروم و شاد فکر کنم هر چی با سلیقه شما جور در بیاد داره صدای آهنگاش هم کم و زیاد میشن ساعت تنظیم خاموش هم داره خلاصه من که عاشقشم امیدوارم کوچولوی نازم هم خوشش بیاد با اجازت الان عروسکت رو توش گذاشتم بعدن عروسک خودم رو توش میزارم  دیگه یک مینی واش برای لباسهای دخترکم  با وجود اینکه خودم لباسشوئ...
8 تير 1394

تزئین سقف اتاق دخترم

عصر جمعه هم بابائی شروع کرد به تزئین اتاق دخترش باورت نمیشه با چه ذوق و عشقی اینکارو انجام میداد کارش که تموم شد رفت برای خودت و برای اتاقت که خیلی خوشگل شده بود اسپند دود کرد بعدم به شما گفت همه چی آماده هست زودتر بیا که دلممون برای اومدن خودت دیگه یکذره شده   ...
8 تير 1394

اولین حرکت دخترکم

دختر نازم خیلی خوشحالم کنار بابائی دراز کشیده بودم و بابائی دستش رو گذاشته بود رو شکمم که یک دفعه شما با یک حرکت قوی اولین بار حضور خودت رو به بابات نشون دادی و هردومون رو خیلی خوشحال کردی بابایئ هم صبح روز بعد از خواب پا شد رفت بازار برای دختر قشنگش جایزه خرید یک عروسک خوشگل بزرگ با یک خرس خوشگل ...
8 تير 1394
1